کد مطلب:77604 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

خطبه 120-درحکمیت











و من كلام له علیه السلام

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است:

و قد قام الیه رجل من اصحابه فقال: نهیتنا عن الحكومه، ثم امرتنا بها. فما ندری ای الامرین ارشد؟ فصفق علیه السلام احدی یدیه علی الاخری ثم قال:

«هذا جزاء من ترك العقده.»

یعنی و به تحقیق كه ایستاد پیش روی امیرالمومنین علیه السلام مردی از اصحاب او پس گفت آن مرد كه نهی كردی تو ما را در اول از حاكم گردانیدن حكمین در جنگ صفین، پس امر كردی ما را به آن در آخر، پس ما ندانستیم كه كدام یك از نهی و امر با منفعت بود؟ پس امیرالمومنین علیه السلام زدند یك دست خود را بر دست دیگر از روی تاسف، پس گفتند كه:

این است جزای كسی كه واگذاشت امر جنگ را.

یعنی از جماعتی كه در جنگ صفین اصرار به ترك حرب و رجوع به محاكمه كردند و اجتماع كردند بر امیرالمومنین و حال آنكه جمعی كثیر و جمعی غفیر بودند و گفتند كه اگر ترك محاربه نكنی به قتل می رسانیم تو را، چنانكه به قتل رسانیدیم عثمان را. پس حضرت امیرالمومنین علیه السلام از شر و ضرر آن اشرار و نبودن اعوان و انصار، به اضطرار و ناچار، راضی شدند به حكومت حكمین و تفصیل آن قضیه در پیشتر گذشت.

«اما و الله لو انی حین امرتكم بما امرتكم به، حملتكم علی المكروه الذی یجعل الله فیه خیرا، فان استقمتم هدیتكم و ان اعوججتم قومتكم و ان ابیتم تداركتكم، لكانت الوثقی و لكن بمن و الی من؟!»

یعنی آگاه باشید كه سوگند به خدا كه اگر من در وقتی كه امر كردم شما را به

[صفحه 582]

محاكمه ای كه امر كردم شما را به آن، بار می كردم شما را بر محاربه ای كه جمعی كراهت داشتند، آن محاربه ای كه می گردانید خدا در آن خیر بسیاری، پس اگر راست بودید هدایت كرده بودم شما را و اگر كج بودید راست گردانیده بودم ([1] شما را و اگر ابا می كردید صاحب درك گردانیده بودم شما را و قتل كرده بودم[2] بعضی را و تعذیب كرده بودم[3] بعضی را، هر آینه خصلت وثقی ورای محكم بود و لكن با چه كس از اعوان و رجوع به سوی چه كس از انصار؟ یعنی با نداشتن اعوان و انصار چگونه شما را امر می كردم به محاربه ای كه در واقع خیر شما بود و لكن اقوی و اكثر از شماها راضی نبودند و با شما در مقام مخاصمه و مجادله برمی آمدند و باعث زیادتی شر و فتنه و فساد بر شماها می گردید و موجب قتل و نهب و اسر فیما بین شما می شد و حال آنكه شما مغلوب آنها بودید.

«ارید ان اداوی بكم و انتم دائی، كناقش الشوكه بالشوكه و هو یعلم ان ضلعها معها.»

یعنی اراده دارم اینكه مداوای درد ضلالت و نافرمانی امت خود كنم به شما و حال آنكه شما دردمندید به نافرمانی من، مثل بیرون آورنده ی خار از بدن به منقاش[4] خار و حال آنكه می داند مخرج[5] كه نیش خار با خار است و فرومی رود در بدن و مظنه ی شكستن و ماندن او است در بدن، پس چگونه با شما جنود منافق نافرمان، نافرمانان را به فرمان درآورم!

«اللهم قد ملت اطباء هذا الداء الدوی و كلت النزعه باشطان الركی.»

یعنی بار خدایا! ملول گشتند طبیبهای این درد شدید ضلالت و خسته گردیدند كشنده های آب هدایت، به ریسمانهای بلند چاههای دور تك، یعنی مردم دور عقل.

«این القوم الذین دعوا الی الاسلام فقبلوه و قرووا القرآن فاحكموه و هیجوا الی الجهاد فولهوا و له اللقاح الی اولادها و سلبوا السیوف اغمادها و اخذوا باطراف الارض زحفا زحفا،

[صفحه 583]

و صفا صفا. بعض هلك و بعض نجا. لا یبشرون بالاحیاء و لا یعزون عن الموتی.»

یعنی كجا باشند آن گروه آنچنانی كه خوانده شدند به سوی اسلام، پس قبول كردند اسلام را و خواندند قرآن را، پس سخت كردند اعتقاد خود را به قرآن و برانگیختند به سوی جهاد و جدا ساختند شتران شیردهنده را از اولاد خود، به تقریب سوار شدن به سوی جهاد[6]، كشیدند شمشیرها را از غلافها و گرفتند اطراف زمین را دسته دسته و گروه گروه، بعضی از آنها هلاك شدند و بعضی نجات یافتند، در حالتی كه بشارت داده نمی شدند به زنده ها از زندگانی ایشان و تعزیه گفته نمی شدند از مرده ها از مردن ایشان و راضی به قضای خدا بودند در همه حال.

«مره العیون من البكاء، خمص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الالوان من السهر، علی وجوههم غبره الخاشعین. اولئك اخوانی الذاهبون، فحق لنا ان نظما الیهم و نعض الایدی علی فراقهم.»

یعنی آن قوم تباه چشمان بودند از گریه كردن، لاغر شكمان بودند از روزه داشتن، پژمرده لبها بودند از دعا كردن، زردرنگان بودند از بیداری، بر صورتهای ایشان غبار سجود بود، آن گروه برادران من بودند كه رفتند. پس لازم است بر ما كه تشنه به سوی ملاقات ایشان باشیم و بگزیم دستها را بر جدائی ایشان.

«ان الشیطان یسنی لكم طرقه و یرید ان یحل دینكم عقده عقده و یعطیكم بالجماعه الفرقه. فاصدفوا عن نزغاته و نفثاته و اقبلوا النصیحه ممن اهداها الیكم و اعقلوها علی انفسكم.»

یعنی به تحقیق كه شیطان آسان می گرداند از برای شما راههای خود را و اراده می كند كه بگشاید دین شما را گره به گره، یعنی عقده های اعتقادات شما را فاسد گرداند و ببخشد شما را به عوض اجتماع و اتفاق جدائی و نفاق و به سبب نفاق فتنه و فساد، پس روی بگردانید از وسوسه های او و دمیدنهای در دل او و بپذیرید نصیحت و پند را از كسی كه به هدیه فرستاد نصیحت را به سوی شما و ببندید آن پندها را بر نفسهای خود و ملازم آن باشید.

[صفحه 584]


صفحه 582، 583، 584.








    1. چ: كرده بودم.
    2. چ: می كردم.
    3. چ: می كردم.
    4. منقاش: آلت بیرون آوردن خار از پا است.
    5. چ: بیرون آورنده.
    6. معنی جمله چنین است: به جهاد برانگیخته شدند، پس چنان به سوی جهاد شتافتند كه شتر اشتیاق رفتن به سوی فرزندش را دارد.